نینیگولونینیگولو، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

من و نی نی و باباش

بزرگ شدن یهویی

الیانا خانم از بعد از عید 95 هرکسی که تورو می دید اولین جملش این بور وای چه بزرگ شدی و واقعا اینطوری بود از هر لحاظ بزرگ شدی مخصوصا تو صحبت کردن اونقدر با مزه حرف می زنی که آدم دلش می خوار قورتت بده از مدل صحبت کردنت فیلم گرفتم برات اما اینجا هم برات چند نمونه می زارم گوشتارو درست کردم بزارم یشخال ( یخچال ) بریزیم قالبمه اولت ( املت ) درست کنیم بخوریم چاق بشیم میای بریم اوقاقم ( اتاقم ) با هم بازی کنیم للاس ( لباس )  بتوشم ( بپوشم ) خوشگل بشم بعد خاله می نوش ( مهرنوش ) بگه وای چه خوشگله شلال ( شلوار ) بتوشم ( بپوشم ) وقتی هم ازت می پرسن چندسالته با دست راستت انگشتهای اضافه رو جمع می کنی و انگشت سبابه و بغلی رو می چسبون...
16 ارديبهشت 1395

مو برداشتن پا

دختر شیطون ما قصد داره تا بزرگ بشه همه چیز رو تجربه کنه البته واقعا ایندفعه خودت مقصر نبودی یه زمین خوردن ساده بود که بعدش رفتیم خرید و تو کلی روی پات راه رفتی و بازی کردی وقتی رسیدیم خونه و جوراب رو از پات درآوردیم تازه فهمیدیم چه خبره پات کبود شده بود و درد می کرد رفتیم بیمارستان اختر که مخصوص ارتوپدی بود چنتا انترن پای تورو معاینه کردن و تشخیص مو برداشتن بود و آتل بستن کلی گریه و جیغ و داد و فریاد و 2 هفته ای باید با آتل راه می رفتی البته چون خوابت گرفته بود اصلا همکاری نمی کردی و برعکس بخیه سرت که در سکوت مطلق کارهات انجام شد ایندفعه با کلی جیغ و شیون ...
12 ارديبهشت 1395

اتمام کلاسهای مادر و کودک وشروع رفتن به مهد

دخترکم کلاسهای مادر و کودک در آوامهر تموم شد و تصمیم گرفتیم که پکیج ثبت نام کنیم چون شما هنوز کوچیک بودی من دودل بودم و قرار شد دوره جذب رو بگذرونی و ارزیابی بشی خداروشکر که دوست داشتی و با کمترین اذیت جدا شدی 2 هفته ای من و خاله انسی پایین میشستیم بعد کم کم رفتیم پیاده روی چند روز بعدش دیگه شمارو اونجا می زاشتیم و میومدیم خونه البته تصور تو این بود که من پایین چایی می خورم توی همون دوران جذب پات م برداشت و 2 روزی نرفتی و تصور همه این بود که سخت باشه برات اما شکر خدا اینطوری نشد و تو عشق مامان رفتی مهد 3 روز در هفته از 10 تا 2 اولین دوستی اولین روز مهد و جدایی   ...
4 ارديبهشت 1395
1